حالت سیاه
08-11-2024
Logo
شرح حديث شريف - رياض الصالحين - درس (069-101): باب نیکی به پدر و مادر وصله‌ رحم- تفاوت عبادت خداوند و نیکی به والدین چیست؟ آیا قرآن به آن سفارش کرده است؟ چه احادیثی در رابطه با نیکی به والدین
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سیدنا محمد راستین وعده‌ی امانت دار.

به معنای این آیه توجه کنید:

برادران گرامی، هنور در ریاض الصالحین و سخن سرور پیامبران هستیم. امروز به باب: نیکی به پدر و مادر و صله‌ی رحم خواهیم پرداخت.

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ 

 (و خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريک مگردانيد و به پدر و مادر احسان و نیکی كنيد.) ﴾

[ [نساء: 36] ]

در این آیه یک معنای ظریف نهفته است: عبادت خداوند و نیکی به والدین، اما اگر والدین به جای خداوند پرستیده شوند و یا والدین به چیزی دستور دهند که خداوند را خشمگین نماید. در معصیت خالق از مخلوق اطاعت نمی‌شود.

مادر سعد به پسرش گفت:

(( ((يا بني إما أن تكفر بمحمد، وإما أن أدع الطعام حتى أموت. فقال يا أمي: لو أن لكِ مئة نفس، فخرجت واحدةً واحدة، ما كفرت محمد، فكلي إن شئت أو لا تأكلي)) 

 ((پسرم یا به محمد کفر می‌ورزی یا دست از غذا بر می‌دارم تا بمیرم. گفت: ای مادر: اگر صد جان داشته باشی و یکی یکی خارج شوند من به محمد کفر نمی‌ورزم. می‌خواهی بخور و می‌خواهی نخور.)) ))

باید میان عبادت و احسان فرق گذاشت. به والدین باید احسان و نیکی نمود. باید آنان را بر خودت ترجیح دهی. باید در طول عمر در خدمتشان باشی. احسان یعنی همین. اما این‌که مادرت به تو بگوید: زن خود را طلاق بده و گرنه خشمگین می‌شوم. خشم و خشنودی‌اش مهم نیست. یا این‌که پدرت تو را بر کسب حرام وادارد پس هیچ اطاعتی از مخلوق در نافرمانی خالق وجود ندارد.

این مفهوم باید روشن باشد و من بیهوده حرف نمی‌زنم و هزاران داستان وجود دارد و هزاران مسأله که به من مراجعه می‌شود. دلیلش: این‌که پدر پسرش را وادار به گناه کرده است. اگر همسرت را در مقابل تمام اقوام طلاق ندهی هیچ ارثی به تو نمی‌دهم.

پدران مسلمانی وجود دارند که در مسجد نماز می‌خوانند و پسرانشان را مجبور به اختلاط می‌کنند و خشنودی شان را وابسته به اختلاط می‌کنند. مادرانی که شاید محجبه باشند و فرزندانشان را از روی نادانی یا سست ایمانی به کارهایی خداناپسندانه وا می‌دارند.
مفهوم ساده: باید از مادرم اطاعت کنم. چه کسی این طور گفته است؟ باید به مادرم احسان و نیکی کنم. اطاعت از خدا و نیکی به پدر و مادر است.

منظور از حرف باء در این آیه چیست:

﴿ ﴿وبالوالدين إحساناً﴾ 

 (و به پدر و مادر احسان كنيد.) ﴾

و علما درباره‌ی این آیه چه گفته اند؟:

ای برادران، آیه روشن است، خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ 

 (و خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد.) ﴾

[ [نساء: 36] ]

این باء بای الصاق است. یعنی او را گرفتم. از جمله معانی باء برای الصاق است و نیز برای سببیت، خداوند می‌فرماید:

﴿ ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ 

 (پس به سزاى ستمى كه از يهوديان سر زد چيزهاى پاكيزه‏‌اى را كه بر آنان حلال شده بود حرام گردانيديم.) ﴾

[ [نساء: 160] ]

بدلیل ظلم آنان. هم‌چنین خداوند می‌فرماید:

﴿ ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ﴾

 (پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى) ﴾

[ [آل عمران: 159] ]

به دلیل رحمتی از سوی خداوند برایشان نرم خو شدی. این بای سبب هست و نیز بای ظرف داریم. مررت بدمشق. از دمشق عبور کردم. این بای ظرف است. بای الصاق داریم مثل أمسکت به او را گرفتم. اگر فرهنگ لغت‌ها را باز کنیم. فعل احسن با الی متعدی می‌شود. احسنت الیه به او نیکی کردم در زبان أحسنت به وجود ندارد. اما در قرآن آمده است:

﴿ ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ 

 (و به والدین نیکی کنید.) ﴾  

[ [اسراء: 23] ]

یعنی به والدین نیکی کنید. این فعل در کتاب خداوند بر خلاف قاعده آمده است. اصل این است: أحسن إلیه و در قرآن آمده است:

﴿ ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ 

 (و به والدین نیکی کنید.)  ﴾

[ [اسراء: 23] ]

علما گفته‌اند:

(( ((معنى ذلك: أن الإحسان للوالدين ينبغي أن يكون بالذات مباشرة، وكأنك ملصق به)) 

 ((معنایش این است: احسان به والدین باید مستقیم باشد به طوری که انگار چسبیده و بلافاصله است)) ))

قد يكون الإنسان مشغولاً، وقد يكون عنده سائق، يقول له: خذ أبي إلى المكان الفلاني، هذا لا يجوز، يجب أن تأخذه أنت، يجب أن تخدمه بذاتك، أو يكلف إنساناً، يسأل عن حاجات أمه فيأتيها بها، قال تعالى

گاهی انسان مشغول است و شاید راننده‌ای داشته باشد. به او می‌گوید: پدرم را به فلان جا ببر. این درست نیست. باید تو او را ببری. باید شخصا به او خدمت کنی. یا کسی را می‌فرستد که بپرسد مادرش چه می‌خواهد و آن‌ها را برطرف می‌سازد. خداوند می‌فرماید:

﴿ ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ 

 (و به والدین نیکی کنید) ﴾

[ [اسراء: 23] ]

باید نیکی به والدینت مستقیم باشد و باید با آن دو فاصله نداشته باشی وقتی می‌خواهی به آنان نیکی کنی. دلیل: این است که پدر و مادر گاهی از امور دنیا می‌گذرند و به وجود و همدمی تو نیازمندند. به این که با آنان باشی، نه این که نیازهایشان را برطرف کنی. پدر می‌خواهد که پسرش را در مقابل خود ببیند و این برایش هزار بار بهتر از این است که برایش میوه بفرستد. پدرت تو را می‌خواهد که نزد او باشی.

این تمدن نوین است!:

جهان غرب اکنون گرفتار است. کسی بیمار می‌شود مستقیم او را به خانه‌ی سالمندان می‌برند. این کهنسال از این که میان فرزندانش باشد شادمان می‌شود.

یک زن بسیار ثروتمند بود و فرزندان بسیاری داشت. به فلج مبتلا شد. پسرانش با فشار همسرانشان از وی دوری کردند. هیچ یک از آنان نپذیرفت که مسئولیتش را بر عهده گیرد. آنان تصمیم گرفتند او را به خانه سالمندان ببرند.

اکنون: سطوح بالاتری هم وجود دارد. هتل‌های پنج ستاره، خدمات رفاهی ، اتاق با تهویه و کولر و غذاهای درجه یک. نظافت و تمیزی بسیار زیاد است. تقریبا سالانه از سیصد هزار شروع می‌شود. یک مبلغ هنگفت است. تمام این رفاه با این که این پیر میان فرزندانش باشد، برابری نمی‌کند. این زن ثروتمند خودش را در خانه سالمندان یافت و در رفاه بسیار زیاد اما وکیلی خواست و تمام اموالش را بدون استثناء به انجمن‌های خیریه داد و از فرزندانش انتقام گرفت.

چه چیزی والدین را شادمان می‌کند؟:

روانشناسی سالمندان ثابت کرده که این شخص بسیار حساس است. چه چیزی او را شادمان می‌کند؟ این‌که میان فرزندانش باشد. پس خدمات در درجه‌ی دهم قرار دارند. این‌که در خانه‌ی فرزندانش باشد از خدمات درجه یک خانه‌ی سالمندان بالاتر است. شاید فرزندش ثروتمند باشد، وجودش در کنار والدین با هیچ چیزی برابری نمی‌کند. بنابراین خداوند می‌فرماید:

﴿ ﴿إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا﴾

 (اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند) ﴾  

[ [اسراء: 23] ]

شخصی می‌گوید: به خدا من پنج فرزند دارم و از مال من می‌خورند و من آنان را پرورش می‌دهم و آنان نزد من هستند و وقتی پا به سن می‌گذارد آیه بر عکس می‌شود. من پدرم نزد من است. قبلا تو نزد او بودی. به خدا سه فرزند دارم. چهار فرزند دارم. وقتی پسر پا به سن می‌گذارد، می‌گوید: من نزد فرزندم هستم. چه کسی نزد تو است؟ پدرم نزد من است. خدا را سپاس. کهنسال شده است، خداوند می‌فرماید:

﴿ ﴿إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا﴾ 

 (اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند) ﴾

[ [ااسراء: 23] ]

اگر پدر یکی از ما جوان، فهمیده و فرهنگی باشد خشنود کردنش آسان است. نیاز به تلفن و دیدار نیست که احوالش را بپرسیم. اما وقتی کهنسال شد و پیر گشت و خسته و نیازمند خدمت بیشتر شد و به نظافت و غذای خاصی نیاز داشت آن گاه پدر سربار می‌شود. خشنودی این جا است. خداوند می‌فرماید:

﴿ ﴿إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا﴾

 (اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند) ﴾

[ [اسراء: 23] ]

او در کهنسالی نزد تو است. معنای کهنسالی چیست؟.

شروع کن و عمل کن پیش از آن‌که این هفت چیز گریبانگیرت شود:

برادران گرامی، حدیثی کمر شکن که از أَبِي هُرَيْرَه روایت شده که رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فرموده است:

(( ((بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ سَبْعًاً، هَلْ تَنْتَظِرُونَ إِلَّا فَقْرًا مُنْسِيًا، أَوْ غِنًى مُطْغِيًا، أَوْ مَرَضًا مُفْسِدًا، أَوْ هَرَمًا مُفَنِّدًا، أَوْ مَوْتًا مُجْهِزًا، وْالدَّجَّالَ، والدجال َشَرُّ غَائِبٍ يُنْتَظَرُ، وْالسَّاعَةَ، والسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ؟)) 

 ((پيش از هفت چيز به انجام اعمال صالحه بشتابيد. آيا انتظار مي کشيد، مگر فقري را که شما را به فراموشي وادارد، يا ثروتي که شما را طغيانگر سازد، يا بيماري‌ای که وجود تان را فاسد کند، يا پيری‌ای که شما را خرفت کند، يا مرگي که شما را به سرعت دريابد يا دجال را که بدترين غايبي است که انتظارش را مي کشند يا قيامت که حقا قيامت بزرگ‌ترين آزمون و تلخ ترين شان است.)) ))

[ [[ ترمذي ونسائي در سنن خودشان از ابي هريره] ] ]

یک عرب بدوی در شمال جده زمینی داشت. وقتی جده گسترش یافت به زمین او رسید و زمینش را توسط یک بنگاه بسیار کثیف فروخت. آن را با یک چهارم خرید و روی زمینش ساختمانی دوازده طبقه ساخت. آن‌ها سه شریک بودند. داستان حقیقی است و در جده رخ داد. شریک اول از روی ساختمان پایین افتاد و مرد، دومی با ماشین زیر گرفته شد و سومی به مرگ دو شریک دیگر به خاطر خیانت به صاحب زمین توجه کرد و شش ما به دنبال صاحب زمین گشت تا او را پیدا کرد. سه برابر آن‌چه قبلا به او داده بود، به وی پرداخت. این بدوی به او گفت: تو خودت را دریافتی. این سخن بسیار شیوا است.

من دوست دارم این داستان را بیان کنم تا حال خودمان را بدانیم. انسان تا زمانی که قلبش می‌تپد و زندگی‌اش باقی است می‌تواند جبران کند. ایشان می‌فرماید:

(( ((بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ)) 

 ((انجام دهید)) ))

یعنی خودتان را ریابید. از دنیا چه می‌خواهید؟ این دنیا در مقابل شمااست و شما همه واقع نگر هستید. چه در جلوی ما وجود دارد؟ شاید هر روز مانند دیروز بیدار شویم. محال است، یک روز در خودت مشکلی خواهی دید، زیرا انسان باید دنیا را رها کند. چگونه آن را ترک کند. با بیماری.

در دمشق کنفرانس پزشکان قلب برگزار شد. ثابت شد که یک ژن راه مرگ انسان را مشخص می‌کند. وقتی متولد می‌شود یکی از ژن‌ها راه مرگ او است. والله فلانی مرده است، خیر است. با چه بیماری مرده است؟ سیروز کبدی، نارسایی کلیه، سکته‌ی قلبی، سکته‌ی مغزی و تومور بدخیم در استخوان. هر کس به روشی دنیا را ترک می‌کند. پیامبر این را بیماری مرگ نامیده است.

اگر صدیق دوست او بود باید بمیرد. حالش بد می‌شود. آیا ممکن است هر روز مانند دیروز بیدار شوم. هر چه خدا بخواهد. محال است.

ایشان صلی الله علیه وسلم می‌فرماید:

(( ((بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ))

 ((کار نیک انجام دهید)) ))

شما از دنیایتان چه انتظاری دارید؟ چه در انتظار شما است؟ هر انسان غافلی سرگرم است.

این چیزی است که پیامبر به آن اشاره فرموده است:

(( ((هَلْ تَنْتَظِرُونَ إِلَّا فَقْرًا مُنْسِيًا))

 ((آيا انتظار مي کشيد، مگر فقری را که شما را به فراموشي وادارد)) ))

اکنون مغازه‌های بزرگی را می‌بیند ولی فروش ندارند. تجارت ساخت و ساز در شصت سال اخیر تا دو سال پیش پرسودترین تجارت بود. تمام شد. خانه‌ای که پانزده و نیم میلیون خریده شده بود اندکی پیش به پنج و نیم میلیون فروخته شد. کسی که ساختمان و خانه دارد به پشیزی بیش نمی‌ارزد. گاهی: فقر ناگهان می‌آید. شرایط سخت می‌شود. این بدبینی نیست. حالت عجیبی در جهان حاکم است. تمام اموال در دست قدرتمندان جمع شده است.

در جنگ خلیج هفتصد و پنجاه میلیارد به غرب منتقل شد. در آمریکا پنجاه سال عقب افتادگی وجود داشت که جبران شد. اکنون رونق عجیبی دارند و ما هم رکود عجیبی داریم.

(( ((هَلْ تَنْتَظِرُونَ إِلَّا فَقْرًا مُنْسِيًا))

 ((آيا انتظار مي کشيد، مگر فقری را که شما را به فراموشي وادارد)) ))

شاید یک فقر ناگهانی بیاید.

برادری گفت: در یک ازدواج نقش میانجی را داشتم. مردی در منطقه‌ی آزاد چند کارخانه و پروژه‌ داشت. مهندسی بسیار والامقام و دین دار از دخترش خواستگاری کرد. وی با چنان غروری با او برخورد کرد که مانند نداشت. به او گفت: در ماه چقدر حقوق داری؟ گفت: ده هزار. گفت: کافی نیست. این یک روز دخترم را هم کفایت نمی‌کند. برو پاسخ ما منفی است. وی را برگرداند. خداوند بزرگ است. مردی که تعریف می‌کند از برادران ما است. چون پیوند خویشاوندی وجود دارد. ناگهان قانونی وضع شد که کار در مناطق آزاد را ممنوع کرد. آن شخص میلیون‌ها تعهد داشت. جزئیات زیادی دارد که این‌جا جایش نیست. ناگهان فقیر شد و همه از وضع وی آگاه شدند. کار به جایی رسید که از واسطه خواست و به او گفت: فلانی قبلا از دخترم خواستگاری کرده است آیا ازدواج کرده یا خیر؟ گفت: ازدواج نکرده است. گفت: آیا می‌توانی دوباره او را راضی کنی که به خواستگاری بیاید؟ وی او را راضی کرد. باری دیگر خواستگاری کرد. این مرد موافقت کرد. از آن زمان به بعد آن شخص نزد داماد خود به عنوان حسابدار مشغول به کار شد. این فقر ناگهانی به فراموشی وادارنده است. داستان‌های بسیاری وجود دارد. همان طور که خداوند با دادن باعث شگفتی می‌شود با گرفتن نیز باعث شگفتی می‌شود.

به خدا سوگند برادری برایم تعریف می‌کرد و می‌گفت: من صدها میلیون داشتم. بهای یک قرص نان برایم نمانده است. خداوند عزوجل برایش حالتی آورده که وی را در انتظار یک لقمه نان قرار داده است. تلفنش را از او گرفتند.

(( ((هَلْ تَنْتَظِرُونَ إِلَّا فَقْرًا مُنْسِيًا، أَوْ غِنًى مُطْغِيًا))

 ((آيا انتظار مي کشيد، مگر فقري را که شما را به فراموشي وادارد يا ثروتي که شما را طغيانگر سازد)) ))

با درآمد معقول پایبند بود. از مسجدی به مسجدی دیگر می‌رفت. وقتی ثروتمند شد بسیار سرگرم شد و وضعیتش تغییر کرد. این ثروت یکی از مصیبت‌ها است. یکی از بزرگ‌ترین مصیبت‌ها این است که ثروتی داشته باشی که تو را به نافرمانی وادارد.

(( ((هَلْ تَنْتَظِرُونَ إِلَّا فَقْرًا مُنْسِيًا، أَوْ غِنًى مُطْغِيًا، أَوْ مَرَضًا مُفْسِدًا)) 

 ((آيا انتظار مي کشيد، مگر فقری را که شما را به فراموشي وادارد يا ثروتي که شما را طغيانگر سازد، يا بيماری ای که وجود تان را فاسد کند)) ))

بیماری‌های نابود کننده‌ای وجود دارد که شخص نمی‌تواند بخورد و راه برود و معلول زندگی می‌کند.

(( ((أَوْ هَرَمًا مُفَنِّدًا)) 

 ((يا پيری‌ای که شما را خرفت کند)) ))

پیر و ضعیف می‌شود. این داستان یک میلیون بار تکرار می‌شود. شاید مدتی بعد غذا خورده باشد که مهمان می‌آید و به او می‌گوید: به من غذا نمی‌دهند. این پیری خرفت است و یک بیماری نابود کننده و یک بی نیازی سرگرم کننده و یک فقر که به فراموشی وا می‌دارد نیز وجود دارد.

(( ((أَوْ مَوْتًا مُجْهِزًا))

 ((يا مرگي که شما را به سرعت دريابد)) ))

آگاهی مرگش روی دیوار است. شما از دنیا چه انتظاری دارید؟ کسی که خداوند را نمی‌خواهد و از یاد او روی گردان است، از کار نیک روی گردان است و از این دین روی گردان است، چه انتظاری از وی داری؟ یکی از هفت‌ها.

خودت را با این نیکی دریاب:

(( ((بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ سَبْعًاً، هَلْ تَنْتَظِرُونَ إِلَّا فَقْرًا مُنْسِيًا، أَوْ غِنًى مُطْغِيًا، أَوْ مَرَضًا مُفْسِدًا، أَوْ هَرَمًا مُفَنِّدًا، أَوْ مَوْتًا مُجْهِزًا، أَوْالدَّجَّالَ، والدجال َشَرُّ غَائِبٍ يُنْتَظَرُ، وْالسَّاعَةَ، والسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ؟))

 ((پيش از هفت چيز به انجام اعمال صالحه بشتابيد. آيا انتظار مي کشيد، مگر فقری را که شما را به فراموشی وادارد، يا ثروتی که شما را طغيانگر سازد، يا بيماری‌ای که وجود تان را فاسد کند، يا دجال را که بدترين غايبی است که انتظارش را مي کشند و يا قيامت که حقا قيامت بزرگترين آزمون و تلخ ترين شان است)) ))

[ [ترمذي و نسائي در سنن خودشان از ابي هريره] ]

بشتابید: یعنی خودتان را دریابید، مانند آن بدوی، گفت: فکر می‌کنی خودت را درک کرده ای؟ با یک توبه خودت را دریاب. با یک کار نیک خودت را دریاب. با یک انفاق با کسب علم و با انجام امور و با گسترش اسلام در خانه‌ات و در محل کارت و با خواندن قرآن و با تربیت فرزندان خودت را دریاب.

منظور از این کلمه چیست:

﴿ ﴿أف﴾ 

 (اوف) ﴾

در این آیه؟ دستور خداوند در خلال این آیات به ما چیست؟

خداوند می‌فرماید:

﴿ ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ﴾ 

 (و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد و اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آن‌ها [حتى] اوف مگو) ﴾

[ [اسراء: 23] ]

اوف چیست؟ اوف یک صدای بلند و یک آه است. اوف بلند گفتن حرام است. اوف به چه معنا است؟ درب را به شدت به روی آنان بستن، این کمترین درجه است. پسرانی هستند که به مادرشان می‌گویند: همه مصیبت‌ها از تو است. خدا ما را از شر تو راحت کند. پسرانی هستند که پدرانشان را می‌زنند. تا زمانی که کلمه‌ی اوف حرام است بیشتر از اوف گفتن و انجام دادن چه خواهد بود؟

یکی از علما گفته است:

(( ((لو أن في اللغة كلمة أقلّ من أف، لذكرها الله عز وجل)) 

 ((اگر کلمه‌ای کوچک تر از اوف وجود داشت خداوند آن را بیان می‌کرد)) ))

خداوند متعال می‌فرماید:

 

﴿ ﴿فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً﴾

 (به آن‌ها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مكن و با آن‌ها سخنى شايسته بگوى* و از سر مهربانى بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت كن چنان‌كه مرا در خردى پروردند) ﴾

[ [اسراء: 23-24] ]

به صراحت: مادر آرزوی زندگی فرزندش را دارد و وقتی پیر می‌شود فرزند می‌گوید: خداوند او را راحت کند. اگر در دل بگوید اشکالی ندارد. بنابراین: هیچ آیه‌ای وجود ندارد که پدران را به نیکی به فرزندان سفارش کرده باشد. چرا؟ زیرا محبت فرزندان فطری است. آیا ممکن است یک بخشنامه‌ی ریاست جمهوری صادر شود مبنی بر این‌که شهروندان باید صبحانه بخورند و گرنه باید به زندان بروند؟ نیازی نیست، همه مردم گرسنه‌اند، باید بخورند. همه چیز در فطرت انسان وجود دارد و نیازی به قوانین نیست. محبت فرزندان در فطرت انسان نهاده شده است. هر مادر مسلمانی، فاجری، فاسقی و منحرفی فرزندش را دوست دارد ولی هر فرزندی پدرش را دوست ندارد، بنابراین: دستور به نیکی به پدر داده شده نه نیکی به فرزند. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ﴾

 (و انسان را در باره‌ی پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش به او باردار شد، سستى بر روى سستى و از شير باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش كرديم] كه شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت به سوى من است.) ﴾

[ [لقمان: 14] ]

سبحان الله! موضوع جنین... جنین نیازمند کلسیم است، مادر شیر نمی‌نوشد و جنین کلسیم مورد نیازش را از استخوان مادر می‌گیرد. بیشتر زنان باردار شیر و پنیر لازم را نمی‌خورند که به پوسیدگی دندان و پوکی استخوان مبتلا می‌شوند زیرا جنین نیاز کلسیم خود را از استخوان مادر می‌گیرد. خداوند می‌فرماید:

﴿ ﴿حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ﴾ 

 (مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شير باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش كرديم] كه شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت به سوى من است.) ﴾

[ [لقمان: 14] ]

در برخی روایات آمده است:

(( ((ليعمل العاق ما شاء أن يعمل، فلن يدخل الجنة))

 ((کسی که عاق شده هر چه عمل نیک کند باز هم هرگز وارد بهشت نخواهد شد.)) ))

و من تو را نصیحت می‌کنم که با فرد عاق شده شریک نشو که اگر خیری هم در آن باشد به خاطر مادر و پدرش است. پس با او شریک نشو و تعامل نکن. این شخص بی خیر است.

این دین ما است:

از عبدالله روایت است که گفت:

(( ((سَأَلْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَيُّ الْعَمَلِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ تعالى؟ قَالَ: الصَّلَاةُ عَلَى وَقْتِهَا، قَلت: ثُمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: بِرُّ الْوَالِدَيْنِ -يا لطيف، بعد الصلاة- قَلت: ثُمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ)) 

 ((از پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسیدم: چه کاری برای خدا دوست داشتنی تر است؟ فرمود: نماز سر وقت. گفتم: پس از آن؟ فرمود: نیکی به والدین- ای خدای مهربان پس از نماز- سپس گفتم: چه؟ فرمود: جهاد در راه خدا)) ))

[ [بخاري ومسلم در صحيح] ]

بزرگ‌ترین کارها: نماز سر وقت است سپس چی؟ نیکی به والدین. سپس چی؟ جهاد در راه خدا.

از ابوهریره رضي الله عنه روایت است که گفت:

(( ((جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ أَحَقُّ النَّاسِ بِحُسْنِ صَحَابَتِي؟ قَالَ: أُمُّكَ، قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: ثُمَّ أُمُّكَ، قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: ثُمَّ أُمُّكَ، قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: أَبُوكَ))

 ((مردی نزد رسول الله آمد و گفت: ای رسول خدا، چه کسی از همه بیشتر سزاوار رفتار خوب من است؟ فرمود: مادرت. گفت: سپس چه کسی؟ فرمود: مادرت. گفت: سپس چه کسی؟ فرمود: مادرت. گفت: سپس چه کسی؟ فرمود: پدرت.)) ))

[ [بخاري ومسلم در صحيح] ]

بنابراین از پیامبر صلى الله عليه وسلم پرسیدند:

(( ((من أعظم النساء حقاً على الرجل في حياتك؛ أمّ ، وأخت، وزوجة، وبنت، وخالة، وعمة؟ أعظم امرأة لها حق عليك أمك، فلما سئل: من أعظم الرجال حقاً على المرأة؟ قال: زوجها))

 ((بیشترین حق را کدام زن بر گردن مرد دارد: مادر، خواهر، همسر، دختر، خاله یا عمه؟ بزرگ‌ترین زنی که بر گردن تو حق دارد مادرت است. وقتی پرسیدند بیشترین حق را کدام مرد برگردن زن دارد؟ فرمود: شوهرش)) ))

این سخن پیامبر است، بیشترین حق را کدام زن بر مرد دارد؟ مادرش و بیشتر حق را کدام مرد بر زن دارد؟ شوهرش.

از عبد الله بن عمرو بن عاص روایت است:

(( ((أَقْبَلَ رَجُلٌ إِلَى نَبِيِّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: أُبَايِعُكَ عَلَى الْهِجْرَةِ وَالْجِهَادِ، أَبْتَغِي الْأَجْرَ مِنْ اللَّهِ تعالى، قَالَ: هَلْ لك من وَالِدَيْكَ أَحَدٌ حَيٌّ؟ قَالَ: نَعَمْ، بَلْ كِلَاهُمَا، قَالَ: فَتَبْتَغِي الْأَجْرَ مِنْ اللَّهِ تعالى؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى وَالِدَيْكَ فَأَحْسِنْ صُحْبَتَهُمَا)) 

 ((مردی نزد پیامبر آمد و گفت: با تو بر هجرت و جهاد بیعت می‌کنم و پاداشش را از خدا می‌خواهم. فرمود: آیا پدر یا مادرت زنده‌اند؟ گفت: آری، هر دو. فرمود: پس پاداش را از خداوند می‌خواهی؟ گفت: آری. فرمود: پس برگرد نزد پدر و مادرت و به آنان نیکی کن.)) ))

[ [مسلم در کتاب صحيح] ]

خدمت به والدین جهاد در راه خدا است.

سخن پایانی:

این درس درباره‌ی نیکی به والدین بود. امیدوارم که عملی شود و گرنه ارزشی نخواهد داشت. بگو: هزار میلیون. این یک حرف است. این که این مبلغ را داشته باشی یک چیز است و این که این مبلغ را بگویی چیزی دیگر است.

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر